loading...
لبخند خدا
لبخند تلخ زندگی
                                                                                                                          
زنگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
بی خیالی سبر هر درد است
انقدر میخندم باز هم میخندم
تا غم از رو برود ....
قطره دل

قطره‌ دلش‌ دریا می‌خواست. خیلی‌ وقت‌ بود که‌ به‌ خدا گفته‌ بود.
هر بار خدا می‌گفت: از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.

قطره‌ عبور کرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.
قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.
تا روزی‌ که‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند. قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما…
روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟
خدا گفت: هست.
قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را.
خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است.
آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ کلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ کلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یک‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور کرد. و وقتی‌ که‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چکید، خدا گفت: حالا تو بی‌نهایتی، چون که‌ عکس‌ من‌ در اشک‌ عاشق‌ است.

قطره دل

قطره‌ دلش‌ دریا می‌خواست. خیلی‌ وقت‌ بود که‌ به‌ خدا گفته‌ بود.
هر بار خدا می‌گفت: از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.

قطره‌ عبور کرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.
قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.
تا روزی‌ که‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند. قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما…
روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟
خدا گفت: هست.
قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را.
خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است.
آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ کلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ کلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یک‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور کرد. و وقتی‌ که‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چکید، خدا گفت: حالا تو بی‌نهایتی، چون که‌ عکس‌ من‌ در اشک‌ عاشق‌ است.

لبخند تلخ زندگی
                                                                                                                          
زنگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
بی خیالی سبر هر درد است
انقدر میخندم باز هم میخندم
تا غم از رو برود ....
لبخند تلخ زندگی
                                                                                                                          
زنگی را نفسی ارزش غم خوردن نیست
و دلم بس تنگ است
بی خیالی سبر هر درد است
انقدر میخندم باز هم میخندم
تا غم از رو برود ....
قطره دل

قطره‌ دلش‌ دریا می‌خواست. خیلی‌ وقت‌ بود که‌ به‌ خدا گفته‌ بود.
هر بار خدا می‌گفت: از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.

قطره‌ عبور کرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.
قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.
تا روزی‌ که‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند. قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما…
روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟
خدا گفت: هست.
قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را.
خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است.
آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ کلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ کلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یک‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور کرد. و وقتی‌ که‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چکید، خدا گفت: حالا تو بی‌نهایتی، چون که‌ عکس‌ من‌ در اشک‌ عاشق‌ است.

قطره دل

قطره‌ دلش‌ دریا می‌خواست. خیلی‌ وقت‌ بود که‌ به‌ خدا گفته‌ بود.
هر بار خدا می‌گفت: از قطره‌ تا دریا راهی‌ست‌ طولانی. راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری. هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.

قطره‌ عبور کرد و گذشت. قطره‌ پشت‌ سر گذاشت.
قطره‌ ایستاد و منجمد شد. قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد. قطره‌ از دست‌ داد و به‌ آسمان‌ رفت. و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.
تا روزی‌ که‌ خدا گفت: امروز روز توست. روز دریا شدن. خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند. قطره‌ طعم‌ دریا را چشید. طعم‌ دریا شدن‌ را. اما…
روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت: از دریا بزرگتر، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست؟
خدا گفت: هست.
قطره‌ گفت: پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم. بزرگترین‌ را. بی‌نهایت‌ را.
خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت: اینجا بی‌نهایت‌ است.
آدم‌ عاشق‌ بود. دنبال‌ کلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد. اما هیچ‌ کلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت. آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یک‌ قطره‌ ریخت. قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور کرد. و وقتی‌ که‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چکید، خدا گفت: حالا تو بی‌نهایتی، چون که‌ عکس‌ من‌ در اشک‌ عاشق‌ است.

مهربان بازدید : 53 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (3)

ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ...

ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛

ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ... ﻣﺜﻞ ﺁﻭﯾﺨﺘﻦ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ

ﭘﻮﺳﯿﺪﺳﺖ ...

ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛

ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ ...

ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛

ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...

ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ...

ﻭﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻭﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ ﻧﻤﺎﻧﯽ ....

ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛

ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ..

ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﺍﺳﺖ ..

ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺑﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ..

مهربان بازدید : 60 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

یک عمر باید بگذرد

تا بفهمی بیشتر غصه هایی که خوردی

نه خوردنی بود نه پوشیدنی،فقط دور ریختنی بود...!

و چقدر دیر می فهمیم که

زنــدگـی همین روزهاییست که

منتظـر گذشتنش هستیم ...!

 

همیشه بیاد داشته باشیم و فراموش نکنیم.

"مقصد"، هميشه جايى در "انتهاى مسير" نيست!

"مقصد" لذت بردن از قدمهايیست، که برمى داريم!

مهربان بازدید : 44 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

حتما بخونید واقعا زیباست.

 

شکر نابجای خداوند !!

-----------------------------

يه روز يه ترکه ميره سبزي فروشي تا کاهو بخره؛

اما عوض اينکه کاهوهاي خوب را سوا کند،

 کاهو هاي نامرغوب را سوا ميکنه و ميخره!!

ازش مي پرسند:

چرا اينکار را میکنی؟

در جواب میگه:

صاحب سبزي فروشي پيرمرد فقيري است؛

 همه مردم کاهوهاي خوب را ميبرند و اين کاهوها روي دست او ميمانند و من

بخاطر اينکه کمکي به او بکنم اينها را ميخرم؛

اينها را هم ميشود خورد!

اين \"ترکه\" کسي نبود جز

 عارف بزرگ \"آقا سيد علي قاضي تبريزي (ره)\"

عارفي که 30 سال مرتب در ذکر مي گفت:

 \"استغفر الله\".

مريدي به او گفت:

 چرا اين همه استغفار مي کني؟

 ما که از تو گناهي نديديم.

جواب داد:

 سي سال استغفار من به خاطر يک \"الحمد لله\" نابجاست!

روزي خبر آوردند بازار شهر آتش گرفته، پرسيدم: حجره من چطور؟

گفتند:

 مال شما نسوخته...

گفتم:

الحمدلله...

معنيش اين بود که مال من نسوزد مال مردم به درک!!

آن \"الحمدلله\" از سر \"خودخواهي\" بود

 نه \"خداخواهي\"!

------------------------------

*چه قدر از اين \"الحمدلله\" ها، گفتيم و فکر کرديم شاکريم ...!!

مهربان بازدید : 98 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

چقدر این متن زیباست

 

کوله بار گناهانم بر دوشم سنگینی میکرد...

ندا آمد بر در خانه ام بیا، آنقدر بر در بکوب تا در به رویت وا کنم...

وقتی بر در خانه اش رسیدم

هر چه گشتم در بسته ای ندیدم!!

هر چه بود باز بود...

گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم؟؟؟؟

ندا آمد: این را گفتم که بیایی...

وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم را به روی تو نبسته بودم!

کوله بارم بر زمین افتاد و پیشانیم بر خاک...

 

"مهربان خدایم دوستت دارم"..ُ

مهربان بازدید : 44 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

 

خیلی جالبه...با حروف الفبا یه مصرع شعر خطاب به خدا گفته.

 

(ا) الا یا ایها الاول به نامت ابتدا کردم

 

(ب) برای عاشقی کردن به نامت اقتدا کردم

 

(پ) پشیمانم پریشانم که بر خالق جفا کردم

 

(ت) توکل بر شما کردم بسویت التجا کردم

 

(ث) ثنا کردم دعا کردم صفا کردم

 

(ج) جوانی را خطا کردم زمهرت امتناع کردم

 

(چ) چرایش را نمیدانم ببخشا که خطا کردم

 

(ح) حصارم شد گناهانی که آنجا در خفا کردم

 

(خ) خداوندا تو میدانی سر غفلت چه ها کردم

 

(د) دلم پر مهر تو اما چه بی پروا گناه کردم

 

(ذ) ذلالم داده ای اکنون که بر تو اقتدا کردم

 

(ر) رهت گم کرده بودم من که گفتم اشتباه کردم

 

(ز) زبانم قاصر از مدح و کمی با حق صفاکردم

 

(س) سرم شوریده میخواهی سرم از تن جدا کردم

 

(ش) شدی شافی برای دل تقاضای شفا کردم

 

(ص) صدا کردی که ادعونی خدایا من صدا

کردم

 

(ض) ضعیف و ناتوانم من به در گاهت ندا کردم

 

(ط) طلسم از دل شکستم من که جادو بی بها کردم

 

(ظ) ظلمت نفس اماره که شکوه بر صبا کردم

 

(ع) علیمی عالمی بر من ببخشا که خطا کردم

 

(غ) غمی غمگین به دل دارم که نجوا با خدا کردم

 

(ف) فقیرم بر سر کویت غنی را من صدا کردم

 

(ق) قلم را من به قرآن کریمت مقتدا کردم

 

(ک) کتابت ساقی دلها قرائت والضحی کرد

 

(گ) گرم از درگهت رانی نمی رنجم خطا کردم

 

(ل) لبم خاموش و دل را با تکاثر آشنا کردم

 

(م) مرا سوی خود آوردی از این رو من صفا کردم

 

(ن) نرانی از درگهت یا رب که الله راصدا کردم

 

(و) ولی را من تو می دانم تورا هم مقتدا کردم

 

(ه) همین شعرم به درگاهت قبول افتد دلم را مبتلا کردم

 

(ی) یکی عبد گنهکارم اگرعفوم کنی یارب غزل را انتها کردم

مهربان بازدید : 47 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

خدایا 

صدای افکار

بعضی از آدمهایت را خاموش کن

تاصدای،تو را هم بشنوند

آن قدر 

غرق در قضاوت هستند

که

فراموش کرده اند

قاضی تویی...

مهربان بازدید : 55 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

من همین الان خدایم را صداکردم.....

نمیدانم چه میخواهی ..... ولی الان برای تو! برای رفع غمهایت! برای قلب زیبایت! برای آرزوهایت! براي كسب توفيقت! براي دين و دنيايت! براي آخر كارت! به درگاهش دعاکردم! و میدانم خدا ميداند.....

خدا از خواستهاي تو خبر دارد..... یقین دارم دعاي من براي تو ،دعاي تو براي من....اثر دارد..... دعایت کردم، دعایم کن!

مهربان بازدید : 40 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺍﺧﻼﻕ ﺍﺳﻼﻣﯽ ,

ﺍﺳﺘﺎﺩﻩ ﮔﻔﺖ

ﺷﻤﺎ ﮐﻪ ﻧﯿﺸﺖ ﺑﺎﺯﻩ ﭘﺎﺷﻮ ﺑﺮﻭ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﮎ ﮐﻦ ,

ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻤﯿﺮﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ !!!

ﮔﻔﺖ ﯾﻌﻨﯽ ﭼﯽ ? ﭼﺮﺍ ﻧﻤﯿﺮﯼ ? ﻣﯿﮕﻢ ﭘﺎﺷﻮ ﺗﺨﺘﻪ ﺭﻭ

ﭘﺎﮎ ﮐﻦ

ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ :

ﺩﻭﺱ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﮐﻼﺳﺸﻮﻥ ﺭﻭ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ

ﺻﺤﻨﻪ

ﺑﺒﯿﻨﻦ !!!

ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺯﺩﻥ ﺯﯾﺮ ﺧﻨﺪﻩ ....

ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺗﻼﻓﯽ ﮐﻨﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﭘﺎﯼ ﺗﺨﺘﻪ

ﮔﻔﺖ :

ﺧﻮﺷﮕﻞ ﭘﺴﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻟﺒﺎﺱ ﻫﺎ ﮐﻪ ﺗﻨﺘﻪ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ ﺵ

ﻫﻢ ﻫﺴﺖ؟؟؟

ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﯾﻠﮑﺲ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺍﮔﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻮﻫﺮﺗﻮﻥ

ﻣﯿﺨﻮﺍﯾﺪ

ﺳﺎﯾﺰﺵ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪﻩ !!!

ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﻼﺱ ﺗﺮﮐﯿﺪ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ

ﺑﺮﮔﺸﺖ ﮔﻔﺖ ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﺣﺎﻻ ﺧﻮﺩﺕ ﺣﺬﻑ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ

ﻣﻦ ﺣﺬﻓﺖ

ﮐﻨﻢ؟؟؟

ﻣﻨﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺟﺪﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﻓﺮﻗﯽ

ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ

ﺍﺳﺘﺎﺩ !!!

ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻗﺎﻃﯽ ﮐﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﺳﻤﺖ ﻟﯿﺴﺖ ﮔﻔﺖ ﺍﺳﻤﺖ

ﭼﯿﻪ ﺑﻠﺒﻞ

ﺯﺑﻮﻥ؟؟؟

ﻣﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻮﭼﯿﮑﻪ ﺷﻤﺎ ﺍﻣﯿﺪ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺭﻭ

ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ

ﮔﻔﺖ

ﺍﻣﯿﺪﻩ ﭼﯽ؟؟؟

ﻣﻨﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺪﯼ ﺻﺪﺍﻣﻮ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﮔﻔﺘﻢ

ﺍﻣـــﯿــــــــــــــــــــﺪﻩ ﺟـــﻬــﺎﻥ !!!

ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩﻡ ﮐﻼﺱ ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺷﺪ ,

ﻣﺎﮊﯾﮑﺸﻮ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺟﺎﺧﺎﻟﯽ ﺩﺍﺩﻡ ﺍﺯ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﺭﺩ ﺷﺪ

ﻭ ﺩﻭﯾﺪﻡ

ﺩﺭ

ﮐﻼﺱ ﻭ ﺑﺴﺘﻢ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ !!!

ﺁﺧﺮﺷﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪ ﻣﻦ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻡ

مهربان بازدید : 61 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

❣همسر فرعون 

تصميم گرفت که عوض شود 

و شُد یکی از زنان والای بهشتی...

 

❣پسر نوح

تصميمي برای عوض شدن نداشت...

غرق شد و شُد درس عبرتی برای آیندگان...

 

???? اولی همسر يک طغيانگر بود

و دومی پسر يک پيامبر...!!!????

 

⚠️ براي عوض شدن هيچ بهانه ای قابل قبول نيست....

 

اين خودت هستی که تصميم می گيری تا عوض شوی...

مهربان بازدید : 47 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

 

میلیون ها نفر زیر خاک بزرگترین آرزویشان بازگشت به دنیاست ؛

 

تا " سجده " کنند

        ???? فقط یک سجده ????

از پاهايی که نمی توانند تو را به ادای نماز ببرند، انتظار نداشته باش که تو را به بهشت ببرند..

 قبرها، پر است از جوانانى که میخواستند در پیری توبه کنند...

رسول الله (ص) فرموده اند

نماز صبح : نور صورت

ظهر : بركت رزق

عصر : طاقت بدن

مغرب : فايده فرزند

عشاء : آرامش

مي بخشد.

 

به نیت دعوت برای "نماز" به چند نفر بفرست.

مهربان بازدید : 14 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

خدایا.......!!!!!!!

این منم

اسیرے در حصار سڪوت

خانہ بہ دوشے آوارہ شهر خاطرہ ها

 مقصد مشخصےندارد 

فقط ڪولہ بارے از آرزوهاے محال بردوش دارد

زمین هم از سنگینے ڪولہ بارم مے نالد

مهربان بازدید : 30 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

تو زندگی...

یه جایی هست

بعد از کلی دویدن...

یهو وایمیستی...

سرتو میندازی پایین و

آروم میگی:

دیگه زورم نمیرسه...

مهربان بازدید : 24 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

 

نـــه نمیــــدانــــی!

 

هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد

 

پشت ایـن چهــــره ی آرام،

 

در دلــــــــــم چــه مـی گـذرد!

 

نـــه نمیــــدانــــی!

 

هیـــــچ کـــس نمـی دانــــد

 

ایـــن آرامــش ظــاهــر و ایــن دل نــا آرام

 

چقــــدر

 

خستـــــــه ام میـــکنــد…!

مهربان بازدید : 16 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

چند وقتیست همه دلگیرند از من...

دلیل میخواهند

مدرک میخواهند برای غمگین بودنم

برای ناامید بودنم

برای تلخ شدنم 

من نه غمگینم

نه ناامید...نه تلخ...

فقط...

 مدتیست به دنبالشان میگردم

 

مدتیست گم شده اند

 

صبرم، تحملم، امید هایم، انگیزه ام...

 

نمیدانم کدام صفحه ی قصه ی سر گذشتم  جا گذاشتمشان !

مهربان بازدید : 28 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

▲رِسیدے تَـهِ خَــط؟

 

↶فَـــــداےِ سَـــرِت↷

 

کِلاسْ اَوّل یادِتِـه؟

 

↶نُـقطِـه سَــرِ خَــط↷

مهربان بازدید : 16 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

یادَم نیس بَچـه بودَم،چه آرِزوهایی داشتَـم

                                   

    اَما یادَمه اینی کـه اَلان هَسَتم

                                                        

    آرِزویِ بَچِگیام نَبـــوده

مهربان بازدید : 20 پنجشنبه 1395/07/22 نظرات (0)

 

 

پسر 16ساله ای از مادرش پرسید:مامان برای تولد 18 سالگیم چی کادو میگیری?? مادر:پسرم هنوز خیلی مونده،،، پسر 17ساله شد،،، یک روز حالش بد شد مادر اورا به بیمارستان برد دکتر گفت پسرت بیماری قلبی داره پسر از مادرش پرسید???مادر من میمیرم??? مادر فقط گریه کرد،،، پسرتحت درمان بود ،،، همه فامیل برای تولد 18 سالگی اش تدارک دیدند وقتی پسر به خانه آمد متوجه نامه ای که روی تختش بود افتاد،،،،،،، پسرم، اگر این نامه را میخوانی یعنی همه چیز عالی انجام شده یادته یه روز پرسیدی برای تولدت چی کادو میخوای??و من نمیدونستم چه جوابی بدم من قلبم رو به تو دادم ازش مراقبت کن و تولدت مبارک،،،، هیچ چیز توی دنیا بزرگتر از قلب مادرو عشقش نیست ،،،، كپي واسه اونايي كه عاشقه مادرشونن ازاد...

.

.

.

. کُلُفتیه صِداتو بِه رُخِ 

 

"مادری " 

 

که چجوری صُحبَتْ کَردَنو بهت یاد داده نَکِش |:

 

دِلِش بِشکَنه کُل زِندِگیت  میشکنه

مهربان بازدید : 19 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

مــن از عـقــرب نمی تــرســم ولی از نیــش می تـرسـم......

از آن گـرگـی کـه می پـوشـد لـبـاس میــش می تـرسـم......

از آن جـشـنــی کــه اعـضـای تنـم دارنـد خـوشـحـالـم.....

ولـی از اختـــلاف مـغـز و دل بــا ریــش می تـــرســــم.......

هـراســم جـنـگ بیــن شـعــله و کبـریت و هـیزم نیـست......

مــن از ســـوزانــدن انـدیــشـه در آتیـــش می تـرســـم......

تــنـــم آزاد، امـــــا اعـتـقـادم ســـست بـنـیـــاد اســـت.....

مـــن از شــلاق افــکار تـهی بــــر خـویــش می تـرسـم.....

 کـــلام آخـــر ایـــن شـــعر یـــک جمـــله و دیــگر هـیـج.....

 که هم از نیش و میش و ریش و هم از خویش میترسم......

مهربان بازدید : 14 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

زنـدگــی انـگــار

تـمــام ِ صـبــرش را بـخـشـیـده اسـت بـه مـن !!

هـرچــه مـن صـبــوری میکـنـم او بــا بـی صـبـری ِ تـمــام

هـول میزنــد

بـــرای ضـربــه بـعــد .... !

کـمـی خـسـتــگـی در کــن ، لـعـنـتـــی ...

خـیــالـت راحـت !!....

خـسـتـگــی ِ مــن

بـه ایـن زودی هــا دَر نـمـی شـود ...

مهربان بازدید : 16 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

در پس پرده یک ظهر غریب ...

من و یک خواب عجیب …!!

رازها در پس این خواب نهان است ... نهان ... 

 

من کویری بودم!

خالی از شور و نشاط

خالی از نغمه مرغان خوش آواز بهار ...

 

و فقط من بودم، نالهء مبهم باد ...

خار هم، از دل دیوانه من می رویید!

 

آسمانم خالی

و در این پهنه ندیدم ابری!!

 

پس خودم باریدم …

آنقدر باریدم ...

تا کویرم گل داد 

گلی از عشق درونش رویید ...

 

پس تو هم باران باش

به کویر دل خود سخت ببار

و برون کن زدلت

نفرت و بیزاری را

و فقط عشق بورز

به خودت و همه انسانها ...

مهربان بازدید : 13 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

خدای من نه دور کعبه است؛

 

نه در کلیسا؛

 

نه در معبد؛

 

خدای من همین جاست...

 

کنار تمام دلواپسی هایم ؛ بغض هایم ؛ خنده هایم ؛

 

خدای من؛ نمی ترساند مرا از آتـش

 

امـــــــــــــــــــا

 

می ترساند مـرا از شکستن دلــــی...

اشک آوردن به چشمی ...

نــا حـق کردن حقی ...

 

خدای من می بیند مرا

" هر جا که باشم می فهمد مرا با هر زبانی که سخن می گویم ،

 

خدای من حواسش در همه احوال به من هست "

 

خدای من مــرا از هیچ نمی ترساند ؛

 

جز " بی فـــکر سخن گفتن " و " رنجاندن دلـــــی "

 

خـــدای من...؛

 

"خدای تمــــــــام مهربــــــــــانی هاست"...!

مهربان بازدید : 53 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

خدایـــا! سرده این پایین، از اون بالا تماشا کن

اگه میشـه بیــا پاییـن و دستـــــای منـــو ها کن

 خدایـــا!سرده این پایین،ببـین دستــامـو میلرزه

دیگه حتـی همه دنیا،به این دوری نمـی ارزه

 تو اون بالا من این پایین،دو تایـی مون چرا تنها؟

اگه لیلـی دلش گیــــره! بـــــگو مجنون چرا تنها؟

 خدایــا! من دلم قرصه،کسی غیر از تو با من نیست

خیالت از زمین راحت ،که حتـی روز،روشن نیست

 کسـی اینجا نمـی بینـه که دنیـــــــــا زیر چشماته

یه عمره یــــــادمـــــــون رفته،زمیـن دار مکافـاته

 فراموشم شده گاهـی،که این پایین چه هــــا کردم

که روزی بایـد از این جـا، بــازم پـیــش تو برگردم

 خدایــــــا! وقــت برگشـتـن یه کم با من مدارا کن

شنیــدم گرمــه آغوشـــــت،اگه میشـه منــم جا کن

مهربان بازدید : 27 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

 

 

پدر و پسری داشتند در کوه قدم میزدند که ناگهان پای پسر به سنگی گیر کرد. به زمین افتاد و داد کشید: آآی ی ی ی!

صدایی از دور دست آمد: آآی ی ی ی!

 

پسرک با کنجکاوی فریاد زد: کی هستی؟

پاسخ شنید: کی هستی؟

پسرک خشمگین شد و فریاد زد: ترسو!

باز پاسخ شنید: ترسو!

پسرک با تعجب ازپدرش پرسید: چه خبر است؟

پدر لبخندی زد و گفت: پسرم خوب توجه کن و بعد با صدای بلند فریاد زد: تو یک قهرمان هستی!

 

صدا پاسخ داد: تو یک قهرمان هستی!

پسرک باز بیشتر تعجب کرد.پدرش توضیح داد: مردم میگویند که این انعکاس کوه است ولی این در حقیقت انعکاس زندگی است.

هر چیزی که بگویی یا انجام دهی،زندگی عینا” به تو جواب میدهد؛ اگر عشق را بخواهی، عشق بیشتری در قلب بوجود می آید و

اگر به دنبال موفقیت باشی، آن را حتما بدست خواهی آورد. هر چیزی را که بخواهی، زندگی همان را به تو خواهد داد!

مهربان بازدید : 29 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

آدمی را آدمیت لازم است

 

با بعضی از آدمها که برخورد می کنم حیوانات را تحسین می کنم

 

 

آندم که خود را به خریت می زنی خر را تحسین می کنم که خودش است و آدم نیست

 

وقتی مثل روباه فریبم می دهی و مرا دور می زنی روباه را تحسین می کنم که آدم نیست

 

وقتی مثل گرگ احساساتم را می دری و باکت نیست گرگ را تحسین می کنم که آدم نیست

 

وقتی مثل گاو سرت را پایین می اندازی و از کنارم رد می شوی گاو را نیز تحسین می کنم که آدم نیست

 

وقتی موزیانه مرا آزار می دهی حشرات را تحسین می کنم آنها که خودشان هستند بدون کم و کاست

 

وقتی با زبانت نیش بر جان و روحم می زنی عقرب را تحسین می کنم که خود خودش هست

 

وقتی چون مار خوش خط خال در فریبم می کوشی مار را تحسین می کنم که ظاهرش و عملش یکست

 

کاش یا آدم بودی یا یکی از اینها نه همه ی اینها

 

آدمیت کی گم شد که تو در جلد اینها رفتی

 

کاش یا تمام تمام حیوان بودی یا تمام تمام انسان

 

با خودم هم هستم من از تو بدترم من نیز آدمی را گم کردم و در لباس اینها هستم همین ها که گفتم

 

باشد جوهره ی آدمی را پیدا کنم و چون آدمی زندگی کنم همو که فرشتگان برش سجده کردند

 

هم او که خلیفه خدا نام گرفت

 

هم او که آدم بود و خدا به آفریدنش به خود بالید

 

هم او که انسان بود

 

هم او که آدم بود و تا پایان آدم زیست

مهربان بازدید : 17 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

از گوسفندی پرسیدند:اگر تو گرگ بودی چه کار می کردی؟

گوسفند گفت: من گرگ ها را به علف خوردن عادت می دادم تا دیگر به گوسفند های بی گناه حمله نکنند

از گرگی هم پرسیدند:اگر گوسفند بودی چه کار می کردی؟

 

گفت: من به گوسفند ها می اموختم که چه طور با دو پای عقبشان به سر گرگ ها بزنند و ان ها را بکشند.

 

ذات هیچ حیوانی را نمی توان عوض کرد

 

و 

 

آدم ها هم با پوشیدن لباس های رنگارنگ(...) ذاتشان تغییر نمیکند

مهربان بازدید : 18 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

شخصی از خدا دو چیز خواست......

 

یک گل و یک پروانه......

 

اما چیزی که به دست آورد

 

یک کاکتوس و یک کرم بود......

 

غمگین شد.با خود اندیشید شاید خداوند من را

 

دوست ندارد و به من توجهی ندارد......

 

چند روز گذشت......

 

از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و

 

آن کرم تبدیل به پروانه ای شد......

 

اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید

 

به او اعتماد کنید.........

 

خارهای امروز گلهای فردایند......

مهربان بازدید : 22 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

 

 دوست دیرینه اش در وسط میدان جنگ افتاده ، می توانست بیزاری و نفرتی که از جنگ تمام وجودش را فرا گرفته ، حس کند. سنگر آنها توسط نیروهای بی وقفه دشمن محاصره شده بود.

 

سرباز به ستوان گفت که آیا امکان دارد بتواند برود و خودش را به منطقه مابین سنگرهای خود دشمن برساند و دوستش را که آنجا افتاده بود بیاورد؟ ستوان جواب داد: می توانی بروی اما من فکر نمی کنم که ارزشش را داشته باشد، دوست تو احتمالا مرده و تو فقط زندگی خودت را به خطر می اندازی.

حرف های ستوان را شنید ، اما سرباز تصمیم گرفت برود به طرز معجزه آسایی خودش را به دوستش رساند، او را روی شانه های خود گذاشت و به سنگر خودشان برگرداند ترکش هایی هم به چند جای بدنش اصابت کرد

وقتی که دو مرد با هم بر روی زمین سنگر افتادند، فرمانده سرباز زخمی را نگاه کرد و گفت: من گفته بودم ارزشش را ندارد، دوست تو مرده و روح و جسم تو مجروح و زخمی است.

سرباز گفت: ولی ارزشش را داشت ، ستوان پرسید منظورت چیست؟ او که مرده، سرباز پاسخ داد: بله قربان! اما این کار ارزشش را داشت ، زیرا وقتی من به او رسیدم او هنوز زنده بود و به من گفت: می دانستم که می آیی....

می دانی ؟! همیشه نتیجه مهم نیست . کاری که تو از سر عشق وظیفه انجام می دهی مهم است. مهم آن کسی است یا آن چیزی است که تو باید به خاطرش کاری انجام دهی. پیروزی یعنی همین.

مهربان بازدید : 17 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

با پول میشود:

خانه خرید ولی آشیانه نه‘

رختخواب خرید ولی خواب نه‘

ساعت خرید ولی زمان نه‘

مقام خرید ولی احترام نه‘

کتاب خرید ولی دانش نه‘

دارو خرید ولی سلامتی نه‘

و بالاخره:

میتوان قلب خرید ولی عشق نه.....

(چارلی چاپلین)

مهربان بازدید : 16 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

کارگردان دنیا خداست!

مهم نیست نقش ما ثروتمند است یا تنگدست،

سالم است یا بیمار!

مهم این است که محبوبترین کارگردان عالم نقشی به ما داده! نباید از سخت بودن نقش گله مند بود، چرا که سخت بودن نقش، نشانه اعتماد کارگردان به شایستگی بازیگر است. امیدوارم خوش بدرخشید!

مهربان بازدید : 19 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

خستگی را زندگی کرده ام ،

 میخواهم کمی هم زندگی را خسته کنم ..!!

 گاهی دلم ،از هرچه آدمیست میگیرد.!

 گاهی دلم دوکلمه حرف مهربانانه میخواهد..

 نه به شکل دوستت دارم، و یا نه به شکل بی تو 

 می میرم ….

 ساده باشد ، مثل دلتنگ نباش ، فردا روز دیگریست .. 

 فردا روز دیگریست .....

 ﺑﻌﻀﯽ ﺩﺭﺩﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ ! ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ 

 ﮐﺴﯽ، نباید ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﺧﻤﺶ ﺳﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﺪ ...

 ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﺕ، ﺩﻟﺖ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﺖ ...

 ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ...ﻋﻤـقش ﺭﺍ ...ﺣﺠـــﻤــﺶ ﺭﺍ ...

 ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ .....

 

مهربان بازدید : 12 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

ماهی ها چه قدر اشتباه می کنند

قلاب، علامت کدام سؤال است که به آن پاسخ میدهند؟

زندگی ما پر از قلابهایی است که وقتی اسیر طعمه اش می شویم، تازه می‌فهمیم ماهی ها بی تقصیرند!

حسد! کینه! خشم! لذت! غرور! انزجار! انتقام! ترس! شهوت!...

خداوندا دانشی عطا فرما تا از کنار این قلابها بگذریم که شاید دگر فرصتی برای برگشتن به پاکی دریا نباشد. 

مهربان بازدید : 14 پنجشنبه 1395/04/24 نظرات (0)

در اﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎ رﻧﮓ ﺳـــﮑـــﻮت ﮔﺮﻓﺘﻪ اﻧﺪ زﯾﺒﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﺧﻮاﺑﯿﺪﻩ اﻧﺪ،

ﮔﻠﻬﺎ رﻧﮓ و ﺑﻮﯾﯽ ندارﻧﺪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺑﯿﻨﻨﺪ، ﮔﻮش ﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﻮﻧﺪ !

اﯾﻨﺠﺎ ﺷﺨﺼﯿﺖ آدﻣﻬﺎﯾﺶ رﻧﮕﯿﻦ ﮐﻤﺎﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮب ﻫﺎ ﻣﺘﻬﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ اﻧﺪ دﻟﻬﺎ ﮔﺮﻓﺘﺎر ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪان اﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻓﻘﻨﺪ ...

راز ﻣﻮﻓﻘﯿﺘـــﺸﺎن دروغ اﺳﺖ و ﺗﻨﻬﺎ ﺻﺪای ﺳﮑـــﻮت ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮد ... ﺗﻨﻬﺎ ﺳــﮑــﻮت

مهربان بازدید : 18 پنجشنبه 1395/04/10 نظرات (0)

از رها کردن نترس

 

باور کن هیچ کس نمی تواند

چیزی که مال توست را از تو بگیرد

 

و تمام دنیا

نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند

 

همــه چیــز سـاده است

زنـدگــی...

عشــق...

دوست داشتــن...

عـادت کــردن...

رفتــن...

آمــدن...

امــا چیــزی کـه ســــــاده نیست

بـاور ایـن سـاده بـودن هـاست !

در حسرت گذشته ماندن ،

چیزی جز از دست دادن امروز نیست

مهربان بازدید : 16 پنجشنبه 1395/04/10 نظرات (0)

لازم نیست یکدیگر را "تحمل" کنیم،

 

کافیست همدیگر را "قضاوت" نکنیم.

 

لازم نیست برای "شادکردن" یکدیگر تلاش کنیم،

 

کافیست بهم "آزار" نرسانیم.

 

لازم نیست دیگران را "اصلاح" کنیم،

 

کافیست به "عیوب" خود بنگریم.

 

حتی لازم نیست یکدیگر را "دوست" داشته باشیم،

 

فقط کافیست "دشمن" هم نباشیم.

 

آری، در کنار هم شاد بودن و با آرامش زیستن،

 

سخت ساده است!

مهربان بازدید : 17 پنجشنبه 1395/04/10 نظرات (0)

ﺑــﯿـﺸـﺘَـﺮﯾـﻦ ﺿَـﺮﺑـﻪ ﻫــﺎﺭﻭ ﺧــﻮﺑﺘًـﺮﯾـﻦ ﺁﺩﻣــﺎ

ﻣﯿـﺨـﻮﺭَﻥ . . .

ﻭﺍﺳِـــﻪ ﺧــﻮﺑـﯿـﺎﺗــﻮﻥ ﺣًــﺪ ﺑﺬﺍﺭﯾـــﻦ 

☜ ﺑﻪ ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ " ﻟﯿــــــــــــــﺎﻗﺘﺶ " ﺑﻬﺎ

ﺑﺪﻩ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ "

ﻣﺮﺍﻣـــــــــــﺖ.

رفیق من...

زندگی کردن با مردم این دنیا همچون دویدن در گله اسب است...

تا میتازی با تو میتازند... زمین که خوردی آنهایی که جلوتر بودند هرگز برای تو به عقب باز نمیگردند

و آنهایی که عقب بودند به داغ روزهایی که جلوشان میتاختی تو را لگدمال میکنند...

مهربان بازدید : 16 پنجشنبه 1395/04/10 نظرات (0)

 

ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ؛

 

ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﯼ ﺣﯿﺎﺕ؛

 

ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻡ ﻧﻔﺲ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ !

 

ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽ ﭘﺮﺳﺪ : ﺁﻫﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ !

 

ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟ !

 

ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ؟

 

ﭼﺮﺍﻏﺶ ﻧﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻨﻮﺯ؟

مهربان بازدید : 13 پنجشنبه 1395/04/10 نظرات (0)

آدمــــی کــه مــیخــواد بــره , مـــیره!

دیـگــه داد نــمــیزنــه کــه : دارمــــ مـــیـرمــ...

اونـــی کــه رفـــتنشـــو داد مـیـزنـــه ؛ 

نـــمیــخواد بــره !!!

داد مـــیزنـــه کــه یــکــی مـــانع رفــتنـش بــشه...!!!

مهربان بازدید : 14 پنجشنبه 1395/04/10 نظرات (0)

چه متن قشنگیه :

 

قوی کسی است که,

نه منتظر میماند کسی خوشبختش کند،

 و نه اجازه میدهد کسی بدبختش کند!!

هر گاه زندگی را جهنم دیدی, 

سعی کن پخته از آن بیرون آیی...

سوختن را همه بلدند!!

زندگی هیچ نمیگوید, نشانت میدهد!!

با زندگی قهر نکن... دنیا منت هیچکس را نمیکشد...

یکی رفت و،

   یکی موند و،

       یکی از غصه هاش خوندو

          یکی برد و، 

             یکی باخت و، 

                یکی با قسمتش ساختو

                                          یکی رنجید، 

                         ""یکی بخشید""

 

            یکی از آبروش ترسید

        یکی بد شد،

     یکی رد شد، 

  یکی پابند مقصد شد 

تو اما باش،

          """خدا اینجاست..."""

با خود عهد بستم که به چشمانم بیاموزم،

فقط زیبائی های زندگی ارزش دیدن دارد،

و با خود تکرار می کنم که یادم باشد، 

هر آن ممکن است شبی فرا رسد،

و آنچنان آرام گیرم که دیدار صبحی دیگر برایم ممکن نگردد، 

پس هرگز به امید فردا "محبت هایم را ذخیره نکنم "،

و این عهد به من جسارت می دهد که به عزیزترین هایم ساده بگویم :

خوشحالم که هستید و هستم ....

تعداد صفحات : 17

درباره ما
Profile Pic
این را آویزه ی گوشت کن رفیق: "اعتمـــــــــــاد" "المثنــــــــــــی" "نـــــــــــــدارد" .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
  • پنجشنبه 22 مهر 1395
  • پنجشنبه 24 تير 1395
  • پنجشنبه 10 تير 1395
  • يکشنبه 24 آبان 1394
  • جمعه 22 آبان 1394
  • سه شنبه 10 شهريور 1394
  • يکشنبه 11 مرداد 1394
  • شنبه 10 مرداد 1394
  • جمعه 12 تير 1394
  • چهارشنبه 10 تير 1394
  • سه شنبه 09 تير 1394
  • جمعه 05 تير 1394
  • پنجشنبه 04 تير 1394
  • سه شنبه 02 تير 1394
  • دوشنبه 01 تير 1394
  • يکشنبه 31 خرداد 1394
  • شنبه 30 خرداد 1394
  • جمعه 29 خرداد 1394
  • پنجشنبه 28 خرداد 1394
  • چهارشنبه 27 خرداد 1394
  • دوشنبه 25 خرداد 1394
  • يکشنبه 24 خرداد 1394
  • پنجشنبه 21 خرداد 1394
  • يکشنبه 17 خرداد 1394
  • جمعه 15 خرداد 1394
  • چهارشنبه 13 خرداد 1394
  • دوشنبه 11 خرداد 1394
  • يکشنبه 10 خرداد 1394
  • جمعه 08 خرداد 1394
  • پنجشنبه 07 خرداد 1394
  • چهارشنبه 06 خرداد 1394
  • سه شنبه 05 خرداد 1394
  • شنبه 02 خرداد 1394
  • جمعه 01 خرداد 1394
  • پنجشنبه 31 ارديبهشت 1394
  • چهارشنبه 30 ارديبهشت 1394
  • سه شنبه 29 ارديبهشت 1394
  • دوشنبه 28 ارديبهشت 1394
  • شنبه 26 ارديبهشت 1394
  • جمعه 25 ارديبهشت 1394
  • چهارشنبه 23 ارديبهشت 1394
  • دوشنبه 21 ارديبهشت 1394
  • پنجشنبه 17 ارديبهشت 1394
  • جمعه 11 ارديبهشت 1394
  • جمعه 04 ارديبهشت 1394
  • دوشنبه 31 فروردين 1394
  • يکشنبه 30 فروردين 1394
  • چهارشنبه 26 فروردين 1394
  • سه شنبه 25 فروردين 1394
  • دوشنبه 24 فروردين 1394
  • شنبه 22 فروردين 1394
  • جمعه 21 فروردين 1394
  • يکشنبه 24 اسفند 1393
  • پنجشنبه 21 اسفند 1393
  • جمعه 19 دی 1393
  • پنجشنبه 22 اسفند 1392
  • سه شنبه 12 شهريور 1392
  • دوشنبه 11 شهريور 1392
  • يکشنبه 10 شهريور 1392
  • شنبه 09 شهريور 1392
  • جمعه 08 شهريور 1392
  • پنجشنبه 07 شهريور 1392
  • نظرسنجی
    سایت چطوره دوست خوبم؟♡خوشت اومد؟! اگه اومده سوالامو جواب بده....مرسی
    آمار سایت
  • کل مطالب : 670
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 20
  • آی پی دیروز : 14
  • بازدید امروز : 103
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 904
  • بازدید ماه : 1,112
  • بازدید سال : 2,860
  • بازدید کلی : 17,601